واحدى و ابن عساکر از شداد بن اوس روایت کردهاند که گفت: رسول خدا (صل الله علیه و آله) فرمود: شعیب (علیه السلام) از عشق به خدا آن قدر گریست تا کور شد و خداى تعالى دوباره چشمش را به او برگردانید و به وى وحى فرستاد: اى شعیب! این چه گریهاى است که مىکنى؟ آیا از شوق به بهشت است و یا ترس از دوزخ؟
شعیب عرضه داشت: نه، و لیکن حب تو در دلم گره خورده، وقتى به تو نظر کنم دیگر باکى از آن ندارم که تو با من چه معاملهاى خواهى کرد؟ پس خداى تعالى به وى وحى فرستاد که: اى شعیب! اگر این گفته تو حق باشد پس گوارا باد تو را لقاى من، اى شعیب! به همین جهت من موسى بن عمران را خادم تو کردم با اینکه او حکیم و هم سخن من است.
توجه : مراد از اینکه آن جناب در پاسخ خداى تعالى عرضه داشت:" وقتى به تو نظر کنم"، نظر قلبى است نه نگاه کردن با چشم سر، تا مستلزم جسمانیت خدا باشد چون خداى متعال منزه از جسمانى بودن هست
ابو الشیخ از على بن ابى طالب (علیه السلام ) روایت کرده که روزى در خطبهاش این آیه را که راجع به شعیب است تلاوت کرد که قوم او به او گفتند:
" وَ إِنَّا لَنَراکَ فِینا ضَعِیفاً"،( یعنی ما تو را در میان خود ضعیف می بینیم )آن گاه فرمود: شعیب (علیه السلام) نابینا شده بود، بدین جهت او را ضعیف شمرده و نسبت ضعف به او دادند، و در تفسیر جمله" وَ لَوْ لا رَهْطُکَ" على (علیه السلام) فرمود:
" به خدایى سوگند که جز او معبودى نیست آنها از جلال و عظمت پروردگارشان هیچ پروایى نکردهاند و جز از قوم و عشیره از هیچ چیز هیبت نمىبردند.
+
نوشته شده در یکشنبه 87/4/30ساعت 6:38 عصر توسط حق بین
|
نظر